کد مطلب:313782 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:305

خواستگاری ام البنین
هنگامی كه امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیهماالسلام از ام البنین علیهاالسلام خواستگاری كرد، به وی گفت: آیا میل داری علی علیه السلام شوهرت باشد؟ وی هر چند در ظاهر سكوت اختیار كرد، لكن شادمانی تمام وجودش را فراگرفته بود، و دلش سخن می گفت (و خشنودی او را از این ازدواج اعلام می كرد) آری چرا وی شادمان نباشد در حالی كه در چشمان علی علیه السلام حیا و در دستان او قدرت اسلام، در گامهای او استواری و عدالت و در دل او نور هدایت محمدی قرار داشت چنانكه وی هم نام بتول حضرت فاطمه ی زهرا علیهاالسلام نیز بود.

ام البنین علیهاالسلام گفت: به خدا سوگند من برای حسن و حسین علیهماالسلام همچون مادر دلسوز خواهم بود. از این رو با یك دنیا محبت، مهربانی و همدردی به خانه ی عصمت قدم گذاشت. [1] .

همین دو دست كند حسین را علمداری



روایت است كه چون رفت حضرت زهرا علیهاالسلام

از این جهان فنا رو به عالم عقبی



ز بعد چند علی میر منصب لولاك

امام جن و بشر خسرونهم افلاك



نمود رو به عقیل ای یگانه ی دوران

كه ای عقیل وفادار ای برادر جان



بیا عقیل زمانی به من تو یاری كن

زنی برای من از مهر خواستگاری كن



زنی كه چند علامت از او بود پیدا

رفع جاه و ملك مقدم و نكو سیما



بلند قد و قوی تن درشت انگشتان

فصیح سینه و گردن فراز و در دندان





[ صفحه 56]





لبش چه غنچه مسلسل سخن بود نیكو

رخش چه لاله و چشمش سیه كمان ابرو



عقیل گفت اینها صفات مردان است

چنین صفات زنان را كمال نقصان است



علی بگفت كه این راز را نمی دانی

چرا كه بی خبر از رازهای پنهانی



عقیل گفت از آن زن چه دلپذیر آید

علی بگفت كه فرزند او دلیر آید



به سوی وادیه ها شد عقیل از آن فرمان

بدید همچو زنی در بنی كلاب عیان



به خواستگاریش آمد عقیل خوش منظر

به عقد شاه ولایت بر آمد آن دختر



عقیل بست همی عقد و مهر و مه با هم

دوباره گشت جهان رشك گلستان ارم



به یوسف ازلی چرخ برقرار آمد

شب وصال زلیخا به روزگار آمد



چه گشت از دل شب تا طلوع صبح عیان

ز چاك پیرهنش قرص ماه شده رخشان



به روی دامن ام البنین چو پیدا شد

نگر كه ماه بنی هاشم هویدا شد



برای دیدن آن طفل شاه خیبركن

درون حجره ی ام البنین شدش مسكن



چه دید روی همان طفل آن شه مردان

همی گرفت ز گهواره اش همچون جان





[ صفحه 57]





برای اسم علی خسرو سپهر اساس

نمود نام گرامش حضرت عباس



گهی نگاه به چشم و گهی به ابرویش

گهی به گریه بوسید هر دو بازویش



از این معامله شد تنگ قلب ام البنین

روانه كرد سرشك از مژه به روی زمین



بگفت ای شه لولاك ای امیر عرب

از این قضیه شده روزگار من چون شب



به دست طفل من ای شه مگر بود عیبی

كزین دو دست شما را بود شك و ریبی



علی بگفت به آن بانوی حمیده سیر

شوی تو واقف از این دستها زنی بر سر



ز بعد قتل من از كینه كوفیان دغا

طلب كنند حسین مرا به كرب و بلا



همین دو دست حسین را كند علمداری

كند برای حسین من از وفا یاری



همین دو دست كشد مشك آب را بر دوش

كز این دو دست فتد آب و كودكان به خروش



همین دو دست نه تنها فتد ز پیكر او

جدا ز خنجر بیداد می شود سر او



همین دو دست به مشكین زار غم پرور

شود شفیع محشر به حق باب و پدر [2] .





[ صفحه 58]




[1] ام البنين نماد از خودگذشتگي: ص 19.

[2] شعر از شاعر خوش ذوق و دلسوخته ي اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام (مشكين).